پیاده‌روی روزانه من

ثبت افکاری که عموماً در پیاده‌روی‌های روزانه، در تلاش برای درک خودم و محیط اطراف به ذهنم می‌رسند.

پیاده‌روی روزانه من

ثبت افکاری که عموماً در پیاده‌روی‌های روزانه، در تلاش برای درک خودم و محیط اطراف به ذهنم می‌رسند.

پیاده‌روی روزانه من

دنیا فرصت کوتاهی است برای کشف کردن...

آخرین نظرات

۳ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است

مدتی است در خصوص تکنیک‌های یادگیری بلند مدت مطالعه کردم و با توجه به اینکه این موضوع دغدغه بسیاری از افراد هست، خلاصه‌ای از نتایج جست و جوهایم را اینجا هم می‌نویسم.
احتمالاٌ راجع به یادآوری فعال (Active Recall) شنیده باشید. یادآوری فعال چیزهایی شبیه به یادداشت برداری موقع مطالعه، تکرار و باز تعریف مطلب مطالعه شده و چیزهایی از این دست رو به ذهنمون می‌آورد. به طور کلی یادآوری فعال (Active recall)، هر نوع تکنیکی در حین یادگیری را شامل می شود که حافظه را برای به خاطر سپردن مطلب در حال مطالعه تحریک کند به گونه‌ای که ذهن ما به طور فعال به دنبال جواب در حین مطالعه باشد. 
می‌دانیم که به خاطر سپردن، اطلاعاتی که با اطلاعات از قبل ذخیره شده در ذهن ما رابطه دارند، سریعتر و ساده‌تره است. حالا با استفاده از همین موضوع، بهتر است در حین مطالعه محتوا را به شکل سوال دربیاوریم، سوالاتی که در تمام طول مطالعه متن به دنبال جوای‌های آن‌ها باشیم. یکی از روش‌های مطالعه با استفاده از همین تکنیک که من مدتی است استفاده می‌کنم، روش SQ3R است که یک روش 5 مرحله ای به شرح ذیل است: 
1. skim پیش از اینکه مطالعه متن را آغاز کنید، به کل متن نگاهی بیندازید. در چند دقیقه کوتاه ببینید تیترهای اصلی چه هستند و چه مطالبی قرار است در این متن بحث شود. ساختار سلسله مراتبی تیترها را درک کنید. بدون آنکه محتوای هر بخش را بخوانید حدس بزنید، چه موضوعاتی قرار است در آن بحث شود.
2. Question از خودتان بپرسید این بخش مربوط به چیست؟ چه سوالاتی من دارم که این بخش می تواند به آن‌ها پاسخ دهد؟ می توانید هریک از تیترها را به جمله سوالی تبدیل کنید.
3. Read، در این مرحله سعی کنید پاسخ پرسش های مرحله قبل را در متن پیدا کنید. این مرحله را در تمرکز کامل انجام دهید.
4.Recite، در این مرحله کلمات و بخش‌های کلیدی که ایده اصلی کل بخش را توضیح می‌دهند، بنویسید. از کلمات خودتان استفاده کنید و از متن اصلی کمک نگیرید.
5.Review، در این مرحله سعی کنید کلمات کلیدی که در بخش قبل نوشتید را با استفاده از حاقظه خودتان توضیح دهید و ایده اصلی متن را برای خودتان با استفاده از ان کلمات مرور کنید. اگر در بخشی دچار مشکل شدید، متن مربوط به آن را دوباره بخوانید و تمام این مراحل را دوباره اجرا کنید. 
در مرور تنها مطالعه مجدد یک متن کافی نیست و با توجه به اینکه پرسش‌ها و پاسخ‌ها را یکجا می‌بینیم معمولاً توهم به خاطر سپردن را ایجاد می‌کند. درحالی که اگر تنها با توجه به چند کلمه کلیدی سعی کنیم مطالب خوانده شده را به خاطر بیاوریم با چالش بیشتری همراه خواهد بود. 
همین روش ساده خصوصاٌ مرور کلی متن پیش از مطالعه و تبدیل محتوا به سوال، علاوه بر اینکه به علت آمادگی ذهن پیش از مطالعه، سرعت مطالعه متن اصلی را بالا می‌برد، در به خاطر سپردن محتوا هم کمک زیادی می‌کند.

چند وقت پیش یکی از دوستانم صفحه‌ای را در اینستاگرام معرفی کرد. اینستاگرام را اغلب فضای استراحت و تفریح می‌دانم و شاید گاهی تأملی گذرا. خصوصاٌ به دلیل ظرفیت‌های محدود اینستاگرام در انتشار متن و همچنین عکس محور بودنش. بنابراین با اینکه چندان امیدی نداشتم که داستان‌های نوشته شده در صفحات اینستاگرامی مطلب با ارزشی برای صرف وقت داشته باشند، اما به علت شناختی که از دوستم دارم، می‌دانستم حتماٌ ارزش بررسی کردن را دارد و شروع به خواندن پست‌هایش کردم.


صفحه خانم تامیلا پاشایی، دانشجوی دانشگاه کلمبیا که در سال گذشته به عنوان تاثیرگذارترین زن نیویورک انتخاب شده است. تامیلا داستان زندگی و فراز و فرودهای باورنکردنی مسیرش را در صفحه خودش می‌نویسد. داستان زنی که در 19 سالگی ازدواج سنتی کرده است، به  همین دلیل دانشگاه نرفته است. بعد از 13 سال زندگی عذاب آور که شامل شکنجه‌های فیزیکی هم می‌شده است، از همسرش جدا شده، به آمریکا مهاجرت کرده و بعد از این وقفه طولانی دوباره در راه ادامه تحصیل قدم نهاده است. با وجود دوری از تنها فرزندش و فشارهایی که به واسطه دریافت بورسیه و تامین مخارجش تحمل می‌کرده به عنوان دانشجوی نمونه انتخاب شده و حالا قصه الهام بخش زندگی‌ش را در صفحه‌ش نقل می‌کند. داستان‌هایی که با خواندنشون از پشتکار و جنگیدنش  لذت بردم، گاه اشک ریختم، خندیدم، به فکر فرو رفتم، گاه افتخار کردم و امیدوار شدم. با وجود نقاط ابهام و سوال برانگیزی که در داستانش وجود دارد، معتقدم نوشته‌های تامیلا ارزش کتاب شدن و خوانده شدن را دارد. خانم گیل شیهی قرار است در آخرین کتابشون با عنوان شهامت داستان زندگی تامیلا را شرح دهند. داستان الهام بخشی که از قدرت آدمی در تغییر مسیر زندگی‌ش و تحقق دادن به رویاهایش حرف می‌زند.

 

موارد زیادی در این نوشته‌ها توجهم را جلب کرد یکی از آن‌ها وجود انجمنی به نام «زنان تأثیرگذار» است. در چند قسمت از نوشته‌هایش به انجمنی تحت عنوان انجمن زنان تأثیرگذار اشاره کرده است. یکبار در شیگاکو در بین 10 دانشجوی زنی بوده است که به واسطه این انجمن به دیدار و شرکت در جشنی با همراهی زنان موفق شیکاگو از جمله شهردار رفتند. یکبار هم به عنوان تاثیرگذارترین زن در نیویورک انتخاب شده است. 

کنجکاو شدم، اندکی تحقیق کردم و دیدم که این انجمن، مردمی است. جایزه 20 هزار دلاری می‌دهد. با دانشگاه‌ها ارتباط دارند و برترین دانشجویان زنشان را انتخاب می‌کند و حمایت می‌کند. مثلاٌ یک نفر از اعضای این انجمن رئیس بانک مرکزی امریکاست و در دیدارهای این انجمن با اعضای انتخاب شده‌، حضور دارد.

وقتی از تلاش برای حقوق برابر زن و مرد صحبت می‌کنیم، وجود چنین انجمن‌هایی بسیار می‌توانند مفید باشند و به رشد بسیاری از زنان  با شرایط تامیلا، کمک کنند. نمی‌دانم آیا مشابه چنین انجمنی برای مردان هم وجود دارد یا نه، یا اصلاٌ لازم است وجود داشته باشد یا نه. اما می‌دانم تأثیر چنین انجمنی و فقط ارتباطات شکل گرفته در آن، بسیار بیشتر از قانون‌های خنده‌داری است که گه گاهی در ایران با نام حمایت از زنان می‌شنویم. نمونه‌اش همین که چند وقت پیش صحبتش بود که سن بازنشستگی زنان را پس از 25 سال کار (به جای 30 سال) کنند. بدون توجه به هزینه‌ای که برای صندوق‌های بازنشتگی می‌تواند داشته باشد، یا اثر معکوسی که در کاهش نرخ استخدام زنان می‌تواند بگذارد. تصور می‌کنم اگر تامیلا پس از جدایی از همسرش در همین‌جا می‌ماند و به تحصیلش ادامه می‌داد، احتمالاً فرصت چنین درخشش‌هایی برایش وجود نداشت. این اعتماد به نفس درش شکل نمی‌گرفت و فرزندش به چنین مادری افتخار نمی‌کرد. شاید حتی در فشار مخالفت‌ها و دخالت‌هایی که اینجا در زندگی زنان بعد از طلاق وجود دارد، هرگز موفق به ادامه تحصیل نمی‌شد. در چنین موقعیت‌هایی وجود چنین انجمن‌های مردمی و حتی کمک‌های غیرمالی آن‌ها می‌تواند انگیزه‌ی ادامه مسیر و پیگیری رویاهایشان را تقویت کند. امیدوارم روزی چنین فرصت‌هایی در ایران نیز ایجاد شود.

 

lifestory


مجید کیان‌پور را نمی‌شناسم. به تازگی از طریق یکی از دوستان که آگهی دوره آموزشی مدرسه شاپرک را فرستاده بود، اسمش را شنیدم. توضیحاتش در معرفی دوره آموزشی که به نظر می‌رسید بیشتر به منظور استخدام نیرو باشد، توجهم را جلب کرد. کمی در وب جست‌و‌جو کردم متوجه شدم در وب‌یاد ویدئویی آموزشی با عنوان لذت مصاحبه شغلی دارد که بعدتر فهمیدم محمدرضا شعبانعلی عزیز هم آن را در وبلاگش معرفی کرده است. ویدئویی بسیار مختصر اما با نگاهی متفاوت نسبت به آنچه که در اکثر موارد در خصوص بایدها و نبایدهای مصاحبه شغلی می‌خوانیم. اصل ویدئو آنقدر کوتاه و محتوا آن ساده اما کلیدی است که پیشنهاد می‌کنم خودش را ببینید و من آن را بازگو نکنم.

در بخشی از ویدئو اشاره می‌کند که زندگی‌تان را با داستانی به هم پیوسته تعریف کنید. یک ویدئو دیگر نیز با عنوان چهار اصل اساسی برای کارآفرینی در همان وب یاد دارد که به عنوان اولین قدم به همین بحث «Explore your life story» اشاره می‌کند. موضوع جدیدی نیست شاید بارها و بارها شنیده‌ایم. احتمالاً همه ما به داستان زندگی خودمان فکر کرده‌ایم و می‌توانیم زنجیر اتفاقات و تصمیم‌هایمان تا امروز رو به شکل داستانی به هم‌پیوسته تعریف کنیم. اما بعد از این اشارات مجید کیان‌پور با نگاه روشن‌تری به این موضوع فکر کردم. توصیه‌های زیادی در وب برای روایت کردن داستان زندگی می‌توانید پیدا کنید. زمانی را صرف کردم و داستان زندگی خودم را نوشتم. از همه آن‌چه که در کودکی و نوجوانی باورهای من را شکل دادند. اتفاقات، کتاب‌ها و افرادی که در شکل‌گیری شخصیت و افکارم تاثیرگذار بودند. از اشتباهات و شکست‌هایی که موجب شدند مسیرم رو عوض کنم یا تلاشم رو بیشتر. از رویاهایی که داشتم و دلایل شکل‌گیری اون‌ها در ذهنم. از باورهایی که دیگه قبولشون ندارم و حتی مسیری که فکر می‌کنم از این به بعد، داستان زندگی‌م در اون پیش می‌ره.

شاید در آینده بخش‌هایی از این‌ها رو اینجا نوشتم، اما تجربه‌ای که از این کار به دست آوردم، انقدر جالب و مفید بود که تصمیم گرفتم اول راجع به خود این تجربه اینجا بنویسم. 

ابتدا به نظرم رسید فقط لازمه واقعیات و اتفاقاتی که می‌دونم رو به شکلی پیوسته از روابط علت و معلولی مرتب کنم. نسخه اولیه هم تقریباً همین بود. چند خط کوتاه که پیوستگی لازم را نداشت و بخش‌هایی هم بی‌ربط به نظر می‌رسید. علاوه بر این‌ها چندان جذاب هم نبود.

تصمیم گرفتم چند روزی این موضوع را در ذهنم داشته باشم و در فرصت دیگری تکمیلش کنم. این روشی است که اخیراٌ استفاده می‌کنم و معمولاٌ نتیجه بهتری می‌گیرم. بعد از چند روز که دوباره به سراغش رفتم، درحین نوشتن به نتایجی رسیدم که قبلاً بهشون دقت نکرده بودم. انگار بعضی علت‌های مبهم برام روشن‌تر می‌شد. ریشه برخی تصمیم‌هام رو بهتر درک کردم. در مورد تاثیر جامعه و اطرافیان با خودم رو راست‌تر بودم. قضاوت‌های بهتری نسبت به خودم و تصمیماتم داشتم. حتی مسیرهایی که نرفتم و انتخاب‌هایی که نکردم هم برام روشن‌تر شد. نقش ترس، احساسات و تفکر منطقی در شکل‌گیری مسیرم نمایان شد. در نهایت بخش‌های زیادی را حذف و خلاصه کردم و به یک نسخه کامل‌تر رسیدم که احتمالاً همواره با تغییر همراه خواهد بود.

 نوشتن داستان زندگی من کمک کرد تا درک بهتری از خودم، آدمی که الان هستم و مسیری که تا اینجا اومدم پیدا کنم و فکر می‌کنم این درک به انتخاب‌های بهتر در ادامه این مسیر بسیار کمک می‌کنه. شاید به نظر غیر ضروری برسه، اما امتحانش کنید، شگفت زده خواهید شد. هرکسی یک داستان زندگی منحصر به فرد داره. بنویسید و از خودتون بپرسید، ده ساله آینده که تصمیم می‌گیرید ویرایشش کنید، دوست دارید این داستان به کجا رسیده باشه؟