تجربه سه روز صف نایستادن با هموطنان - روز دوم
وان شهر کوچکی است. به غیر از چند خیابان اصلی آن که انگاری برای توریستها ساخته شده است، بقیه شهر آرام و در نظر من با شباهت بسیاری به شهرهای شمالی ایران است. اکثر مردم محلی وان لباسهای پوشیده به تن و روسری به سر دارند، اما محدودیتی هم برای توریستها در پوشیدن لباس وجود ندارد.
دو خیابان اصلی که تمرکز بیشتر هتلها و مراکز خرید در آن است، چهره بزک کردهای دارد. اما همین که وارد یکی از خیابانهای فرعی میشوی ظاهر شهر به کلی تغییر میکند و نقابی که برای توریستها در دست گرفته را به یکباره کنار میگذارد.
در هتل از کسانی که قبلاً هم به وان سفر کردهاند شنیدیم که این مراکز خرید بزرگ و مدرن در یکی دو سال گذشته ساخته شدهاند و پیش از این چهره این دو خیابان نیز همانند باقی شهر بود. که البته پاساژها و مراکز خرید نیمه ساخته که با سرعت در حال ساخت و ساز بودند، گواه از این روند میداد. در اولین برخوردم با فروشگاهها از جملات فارسی که روی ویترین بسیاری از فروشگاهها نوشته شده بود شگفت زده میشدم. جملههایی نظیر «تخفیف ویژه برای دوستان ایرانی» و یا از آنهم عجیبتر این جمله که «کارت خوان ایرانی برای همه کارتهای عضو شتاب موجود است». کمی که گذشت متوجه شدم اکثر مغازهدارها تاحدودی فارسی و ترکی آذری صحبت میکنند و زمان زیادی طول نکشید تا به این نتیجه رسیدم که اصلاً تمامی این پاساژها و مراکز خرید بزرگ برای ایرانیها ساخته شدهاست و شهر وان توریست غیر ایرانی ندارد! باورنکردنی بود که در مراکز خرید نیز در مقابل صندوقها ایرانیها صف کشیده بودند و من که گمان میکردم کنسرت باعث این ازدحام شده باشد در کمال تعجب میدیدم که بسیاری از ایرانیها اصلاً از کنسرت اطلاع ندارند. یکی میگفت سالی 3، 4 بار برای خرید خودش و کل خانواده به وان میآید و چند نفری را دیدم که برای مغازههایشان در ایران خرید میکردند.
در تصویر بالا در ویترین مغازه نوشته شده است که: «قابل توجه ایرانیان عزیز، پول ایرانی و کارت خوان ایرانی موجود میباشد و کلیه اجناس تخفیف دارد»
از این همه جمعیت ایرانی که شتاب زده در حال خرید بودند غمگین شدهبودم. سرعت فروش اجناس فروشگاهها باورنکردنی بود. جنسی را در فروشگاهی دیده بودم و کمتر از 2 ساعت بعد تمام سایزهای مربوط به آن و تمام اجناس اطرافش فروش رفته بودند! به رواج مصرفگرایی فکر میکردم. به تفاوت فاحش کیفیت پوشاک تولید ترکیه و ایران فکر میکردم. به صحبتهای یکی از استادانم که درباره فرسودگی کارخانهها و ماشینآلات نساجی در ایران بود که هزینه جایگزینی آنها چندان توجیه اقتصادی ندارد. اما مهمتر از همه اینها یک عامل بود که نمیشد نادیده گرفت: «قیمت». به طرز باورنکردنی قیمتها پایین بود. البته که فصل حراج بود اما واقعاً چهطور میشود یک کالای با کیفیت با چنین قیمت پایینی تولید کرد؟ قیمت یک تی شرتِ برند ترک شاید یک چهارم یک تی شرت با کیفیت متوسط ایرانی بود! خب این را میشد با همان فرسودگی ماشینآلات ایرانی و عدم کارایی صنایع نساجی و پوشاک ایران توجیه کرد اما چرا محصولات برندهایی که در ایران نیز شعبه دارند انقدر اختلاف قیمت داشتند؟
یعنی واقعاً نرخ گمرک و مالیات در ایران چه قدر است که خرید محصولات یک کشور دیگر هم در ترکیه چنین به صرفه است؟ بالا بودن نرخ گمرک اهرمی مهم برای حمایت از تولید داخلی است. اما آیا اثربخش بوده است؟ اصلاً آیا بالا نگه داشتن نرخ گمرک به تنهایی توانایی احیای یک بازار داخلی را دارد؟ یا همین میشود که میبینیم؟ قاچاق گسترده پوشاک. مسافرت چندین باره در سال به کشورهای همسایه برای خرید پوشاک مایحتاج. نمیتوان به سادگی در خصوص جواب این سوالها قضاوت کرد شاید بعداً با مطالعه بیشتر پست جداگانهای در این خصوص نوشتم.
بعد از یک گشت و گذار در شهر و مراکز خرید راهی کنسرت شدیم. برای حمل و نقل از هتلها به سالن کنسرت که یک سالن بسکتبال خارج از شهر بود برنامهریزی دقیقی شده بود، چندین ون در ساعتهای مشخص منتظر مسافران بودند. راننده ون در راه آهنگ ایرانی گذاشت، مضطرب بود و در راه چندین بار تلفنی هماهنگیهایی را برای به موقع رساندن ما و برگشتن انجام میداد. سعی میکرد کارش را منظم و دقیق همانطور که احتمالاً بهش سپرده شده انجام دهد. میگفت شهرش را تا به حال انقدر شلوغ ندیده. برایش توضیح دادیم که این خواننده خیلی محبوبه و راجع به کنسرتهای خودشان سوال کردیم. توضیح داد که این سالن بسکتبال یکی دو سال بیشتر نیست که ساخته شده و در همین مدت چندین کنسرت ایرانی در آن برگزار شده است. دیگر سوالی نکردیم. به مراکز خریدی که صبح دیده بودیم و به این سالن بسکتبال فکر میکردیم...
سالن 4 هزارنفری بود و میدانستیم برای ورود به سالن نیز باید صف بایستیم. با تجربه ناخوشایندی که روز قبل داشتیم، چند ساعتی زودتر حرکت کردیم تا در اولین گروهها وارد سالن شویم. همین کار را هم کردیم. درنتیجه خاطرهای از صف طولانی و احتمالاً دعواها و هل دادنهای آن ندارم. در عوض 2 ساعتی را در سالن به انتظار شروع کنسرت نشستیم و با یک زوج ایرانی خوش برخورد آشنا شدیم و تا شروع کنسرت گفت و گو کردیم. آنها میگفتند در کنسرت دیگری در باکو انقدر ازدحام و دعوا شده که اصلاً موفق به ورود به سالن نشدند و برای همین اینبار زودتر آمدند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.