مجید کیانپور را نمیشناسم. به تازگی از طریق یکی از دوستان که آگهی دوره آموزشی مدرسه شاپرک را فرستاده بود، اسمش را شنیدم. توضیحاتش در معرفی دوره آموزشی که به نظر میرسید بیشتر به منظور استخدام نیرو باشد، توجهم را جلب کرد. کمی در وب جستوجو کردم متوجه شدم در وبیاد ویدئویی آموزشی با عنوان لذت مصاحبه شغلی دارد که بعدتر فهمیدم محمدرضا شعبانعلی عزیز هم آن را در وبلاگش معرفی کرده است. ویدئویی بسیار مختصر اما با نگاهی متفاوت نسبت به آنچه که در اکثر موارد در خصوص بایدها و نبایدهای مصاحبه شغلی میخوانیم. اصل ویدئو آنقدر کوتاه و محتوا آن ساده اما کلیدی است که پیشنهاد میکنم خودش را ببینید و من آن را بازگو نکنم.
در بخشی از ویدئو اشاره میکند که زندگیتان را با داستانی به هم پیوسته تعریف کنید. یک ویدئو دیگر نیز با عنوان چهار اصل اساسی برای کارآفرینی در همان وب یاد دارد که به عنوان اولین قدم به همین بحث «Explore your life story» اشاره میکند. موضوع جدیدی نیست شاید بارها و بارها شنیدهایم. احتمالاً همه ما به داستان زندگی خودمان فکر کردهایم و میتوانیم زنجیر اتفاقات و تصمیمهایمان تا امروز رو به شکل داستانی به همپیوسته تعریف کنیم. اما بعد از این اشارات مجید کیانپور با نگاه روشنتری به این موضوع فکر کردم. توصیههای زیادی در وب برای روایت کردن داستان زندگی میتوانید پیدا کنید. زمانی را صرف کردم و داستان زندگی خودم را نوشتم. از همه آنچه که در کودکی و نوجوانی باورهای من را شکل دادند. اتفاقات، کتابها و افرادی که در شکلگیری شخصیت و افکارم تاثیرگذار بودند. از اشتباهات و شکستهایی که موجب شدند مسیرم رو عوض کنم یا تلاشم رو بیشتر. از رویاهایی که داشتم و دلایل شکلگیری اونها در ذهنم. از باورهایی که دیگه قبولشون ندارم و حتی مسیری که فکر میکنم از این به بعد، داستان زندگیم در اون پیش میره.
شاید در آینده بخشهایی از اینها رو اینجا نوشتم، اما تجربهای که از این کار به دست آوردم، انقدر جالب و مفید بود که تصمیم گرفتم اول راجع به خود این تجربه اینجا بنویسم.
ابتدا به نظرم رسید فقط لازمه واقعیات و اتفاقاتی که میدونم رو به شکلی پیوسته از روابط علت و معلولی مرتب کنم. نسخه اولیه هم تقریباً همین بود. چند خط کوتاه که پیوستگی لازم را نداشت و بخشهایی هم بیربط به نظر میرسید. علاوه بر اینها چندان جذاب هم نبود.
تصمیم گرفتم چند روزی این موضوع را در ذهنم داشته باشم و در فرصت دیگری تکمیلش کنم. این روشی است که اخیراٌ استفاده میکنم و معمولاٌ نتیجه بهتری میگیرم. بعد از چند روز که دوباره به سراغش رفتم، درحین نوشتن به نتایجی رسیدم که قبلاً بهشون دقت نکرده بودم. انگار بعضی علتهای مبهم برام روشنتر میشد. ریشه برخی تصمیمهام رو بهتر درک کردم. در مورد تاثیر جامعه و اطرافیان با خودم رو راستتر بودم. قضاوتهای بهتری نسبت به خودم و تصمیماتم داشتم. حتی مسیرهایی که نرفتم و انتخابهایی که نکردم هم برام روشنتر شد. نقش ترس، احساسات و تفکر منطقی در شکلگیری مسیرم نمایان شد. در نهایت بخشهای زیادی را حذف و خلاصه کردم و به یک نسخه کاملتر رسیدم که احتمالاً همواره با تغییر همراه خواهد بود.
نوشتن داستان زندگی من کمک کرد تا درک بهتری از خودم، آدمی که الان هستم و مسیری که تا اینجا اومدم پیدا کنم و فکر میکنم این درک به انتخابهای بهتر در ادامه این مسیر بسیار کمک میکنه. شاید به نظر غیر ضروری برسه، اما امتحانش کنید، شگفت زده خواهید شد. هرکسی یک داستان زندگی منحصر به فرد داره. بنویسید و از خودتون بپرسید، ده ساله آینده که تصمیم میگیرید ویرایشش کنید، دوست دارید این داستان به کجا رسیده باشه؟