پیاده‌روی روزانه من

ثبت افکاری که عموماً در پیاده‌روی‌های روزانه، در تلاش برای درک خودم و محیط اطراف به ذهنم می‌رسند.

پیاده‌روی روزانه من

ثبت افکاری که عموماً در پیاده‌روی‌های روزانه، در تلاش برای درک خودم و محیط اطراف به ذهنم می‌رسند.

پیاده‌روی روزانه من

دنیا فرصت کوتاهی است برای کشف کردن...

آخرین نظرات

۱۲ مطلب با موضوع «روز نوشته» ثبت شده است

چند روزه که این واژه مدام در ذهنمه ... نمی‌دونم اولین بار کجا شکل گرفته و ساخته شده اما انصافاً واژه مناسبیه و به اندازه معناش حس دردناک بودنش رو منتقل می‌کنه ... کول‌­بر کسی که برای کسب درآمد زندگی خودش و خانواده­ ش مجبور به حمل اجناسی بین دو طرف خط مرزی می‌شه. کسی که اجناس قاچاق رو روی کول خودش در مسیرهای کوهستانی و خطرناک مرزی حمل می‌کنه ... پیرمردی 70 ساله یا جوانی 18 ساله که هر روز 100 کیلو بار یا حتی بیشتر رو می‌ذاره رو کولش، 100 کیلو روی کول در بی­راهه­‌های کوهستانی و تاریکی شب... زنی که لباس مردونه می‌پوشه و برای یک مزد روزانه جونش رو در مقابل شلیک­‌های نگهبانان مرزی به خطر می‌­ا­ندازه و این بار هم، بهمن ... این بار هم بهمن جانشان را گرفت. حتماً تصمیم­‌های مسئولین روی تغییر زندگی اونها تاثیر گذاره. اما اینکه چرا دیده نمی­شن و شنیده نمی­شن احتمالاً لایه‌­های پنهان زیادی داره ... چند روزه مدام فکر می­کنم چه کاری از دست ما بر میاد؟

پی نوشت: شنبه شب 9 بهمن 95 به دلیل ریزش بهمن 4 نفر از کول­‌بران سردشت جان خودشون رو از دست دادند و چند نفری هم آسیب دیدن.

پی نوشت2: میشه این هفته رو در ایران هفته بلایای طبیعی نام‌گذاری کرد! سیل در جنوب شرقی، غبار رو ریز گرد در جنوب و مرکز، بهمن در غرب، آتش‌سوزی و ریزش ساختمان در مرکز(این یکی بلای غیرطبیعیه از حیث بزرگی طبیعی در نظر گرفتم!) فقط لطفاً اهالی شمال حواسشون به خودشون باشه!

بعد از زلزله­ ی بم یکی از امدادگران داوطلبی که می‌شناختم تعریف می‌‌کرد که یکی از چالش‌هایی که در امدادرسانی داشتن هجوم مردم از روستاها و شهرای اطراف بوده که برای دزدی از آواره­‌های بم حتی با پای پیاده به بم هجوم می­‌آوردن ...

بعد از ماجرای اسیدپاشی می­‌شنیدیم که هستن پسران بسیار بانمکی که برای ترسوندن دخترها شوخی مسخره ریختن آب جوش رو را انداختن...

حالا هم بعد از فاجعه پلاسکو هجوم برای گرفتن عکس سلفی ...

واقعاٌ به مسئولینی که، جایی که باید، نتونستن جمعیت رو متفرق کنن، درحالی که بارها دیده بودیم در این کار تبحر فراوان دارن! یا به شهرداری یا هر ارگان دیگه­ ای که مسئولیت و توانایی پیشگیری از این جور اتفاقات رو داشته اما نکرده یا حتی متخصصینی که بعد از آتش گرفتن یک ساختمون با این قدمت و بدنه فلزی که به گاز شهری هم وصل نیست و گفته می­شه پر از انبارهای گازوئیل و کپسول­های گاز بوده، احتمال ریزش رو انقدر که باید جدی نگرفته، کار ندارم. تخصصی هم در این زمینه‌ها ندارم و اظهار نظر نمی‌کنم اما در کنار اندوه این فاجعه بزرگ و غم ازدست دادن آتش‌نشانای فداکار، اندوه حجم حماقت عده ‌ای از مردم هم هضم کردنی نیس ...

نمی‌­خوام سهم مردم در این حادثه رو بزرگنمایی کنم، اما توی هر حادثه­‌ای مهمه که سهم خودمون رو تشخیص بدیم. کاش برای کم کردن کمی از اندوهمون، کمپین "راه رو باز کن" رو چند روزدیگه فراموش نکنیم و انقدر ازش حمایت کنیم تا این فرهنگ کم کم جا بیفته ... کاش دیگه صحنه­‌ی گیر افتادن ماشین آتش‌نشانی و آمبولانس تو ترافیک یا اینجور سلفی گرفتن‌ها و بی ­تفاوتی مردم رو تو این شهر کمتر ببینیم ...