چند روزه که این واژه مدام در ذهنمه ... نمیدونم اولین بار کجا شکل گرفته و ساخته شده اما انصافاً واژه مناسبیه و به اندازه معناش حس دردناک بودنش رو منتقل میکنه ... کولبر کسی که برای کسب درآمد زندگی خودش و خانواده ش مجبور به حمل اجناسی بین دو طرف خط مرزی میشه. کسی که اجناس قاچاق رو روی کول خودش در مسیرهای کوهستانی و خطرناک مرزی حمل میکنه ... پیرمردی 70 ساله یا جوانی 18 ساله که هر روز 100 کیلو بار یا حتی بیشتر رو میذاره رو کولش، 100 کیلو روی کول در بیراهههای کوهستانی و تاریکی شب... زنی که لباس مردونه میپوشه و برای یک مزد روزانه جونش رو در مقابل شلیکهای نگهبانان مرزی به خطر میاندازه و این بار هم، بهمن ... این بار هم بهمن جانشان را گرفت. حتماً تصمیمهای مسئولین روی تغییر زندگی اونها تاثیر گذاره. اما اینکه چرا دیده نمیشن و شنیده نمیشن احتمالاً لایههای پنهان زیادی داره ... چند روزه مدام فکر میکنم چه کاری از دست ما بر میاد؟
پی نوشت: شنبه شب 9 بهمن 95 به دلیل ریزش بهمن 4 نفر از کولبران سردشت جان خودشون رو از دست دادند و چند نفری هم آسیب دیدن.
پی نوشت2: میشه این هفته رو در ایران هفته بلایای طبیعی نامگذاری کرد! سیل در جنوب شرقی، غبار رو ریز گرد در جنوب و مرکز، بهمن در غرب، آتشسوزی و ریزش ساختمان در مرکز(این یکی بلای غیرطبیعیه از حیث بزرگی طبیعی در نظر گرفتم!) فقط لطفاً اهالی شمال حواسشون به خودشون باشه!