وقتی تصمیم گرفتم وبلاگ بنویسم گمان میکردم سختترین بخش وبلاگ نویسی پیدا کردن موضوع باشد. چند موضوع جالب در ذهنم بود اما فکر میکردم اگر شروع به نوشتن کنم، حتماً موضوع کم میاورم!
حالا چند وقتی است مینویسم، هرچند موضوع همچنان دغدغه بسیار مهمی است و باید باشد، اما این روزها بیش از موضوع یا هرچیز دیگری وقت کم می آورم! ایدهها و افکاری که به ذهنم میرسند یک گوشه مینویسم تا فراموش نشوند و گاهی هم متنی رو با سرعت تایپ میکنم تا بعداً سر فرصت ویرایش و پست کنم! اما حالا چندین متن ویرایش نشده، چندین موضوع نوشته نشده و چندین ایده پردازش نشده دارم که گوشه ذهنم سنگینی میکنند.
خلاصه که این روزها پیدا کردن ساعتی در شبانه روز که بتوانم راحت گوشهای بنشینم، عجله و کار نیمه تمامی نداشته باشم، سختترین مانع نوشتن شده است.
شاید علت این باشد که هنوز آنقدر در نوشتن راه نیفتادم که در زمان کوتاهی در میانه یک روز شلوغ بتوانم تمرکز کنم و بنویسم. این روزها که همه چیز با سرعت حرکت میکند، نوشتن آنطور که به دلم بشیند، حداقل چند ساعت زمان خالی و یک ذهن آرام میخواهد که گوشه فکرم مداوم در حال برنامهریزی کارها و برنامههای عقب مانده نباشم...
این نوشته را بدون ویرایش پست میکنم تا نوشتن در روزهای شلوغ را هم تمرین کرده باشم ...