یکی از غمانگیزترین تصاویری که گاهی در گوشه و کنار شهر میبینم پیرمرد یا پیرزنی در حال گدایی یا انجام مشاغل سخت مثل پاروزنی برفه. تصویری که بدون استثنا اشک تو چشمهام جمع میکنه... درسته که دیدن گدایی کودکان و نوجوانان هم تصویر بسیار ناراحت کنندهایه اما برای یک کودک یا یک نوجوان هنوز امید وجود داره که زندگی به هزار و یک جور بچرخه و شرایط خوبی رو براش فراهم کنه. اما کسی که تو آخرین روزهای زندگیش گدایی میکنه، احتمالاً امیدش به فردای بهتر رو هم از دست داده، احتمالاً دلش کوله بار اندوه و حسرته، شاید در گذشته زندگی خوبی داشته، شایدم نه! اما قطعاً منتظر پایان خوبی نیست.
در مقابل یکی از دلنشینترین تصاویری که در هلند توجهم رو به خودش جلب میکرد دوچرخه سواری دو نفره پیرمردها و پیرزنها بود! گاهی روی یک دوچرخه دونفره. انقدر این تصویر ساده برای من ناآشنا، عجیب و دوست داشتنی بود که حد نداره! مقایسه میکردم با تصویر آشنای کوچه پس کوچههای تهران، پیرمردی تنها روی یک صندلی جلوی در کوچه، دست به عصا و انگار که سالهاست در حسرت و تنهایی غرق شده.
درسته که هر کسی در مقابل نحوه زندگی و انتخابهاش مسئوله اما نقش جامعه هم در موضوع مراقبت از سالمندان پررنگه. جدا از مسائل تامین نیاز مالی و رفاه زندگی، حتی مسائل فرهنگی مثل نگاه جامعه نسبت به سالمندان در کیفیت زندگی اونها تاثیر داره. به نظرم میزان رفاه و امنیت اجتماعی در یک جامعه رابطه مستقیمی داره با خوشحالی و امنیت قشر مسن جامعه، جامعهای که میتونه به خوبی از سالمنداش مراقبت کنه جامعه سالم و امنی برای پیر شدنه.
اگر دوست دارین بدونید که کدوم کشور جای بهتری است برای پیر شدن (بدون در نظر گرفتن مزایای حضور اقوام و آشنایی یه زبان و فرهنگ) به این آدرس سربزنید.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.